چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده