بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد