الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده