پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
ای کاش فراغتی فراهم میشد
از وسعت دردهای تو کم میشد
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
در وسعت شب سپیدهای آه کشید
خورشید به خون تپیدهای آه کشید
صبحی گره از زمانه وا خواهد شد
راز شب تار، برملا خواهد شد
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی