ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند