میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی