ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند