سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند