حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم