خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده