پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟