شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
تابید بر زمین
نوری از آسمان
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام