شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده