پس از شام غریبان یاد یاری ماند و من ماندم
فروغ دیدۀ شبزندهداری ماند و من ماندم
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم