ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
کابوس نیست اینکه من از خود فراریام
عینِ خودِ عذاب شده بیقراریام
امشب ردیف شد غزلم با نمیشود
یا میشود ردیف كنم یا نمیشود
وا کن به انجماد زمین چشمهات را
چشمی که آب کرده دل کائنات را
ای ماه آسمانی ماه خدا حسن!
خورشید، مستمند تو از ابتدا حسن!
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»