مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت