نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینهای، آیینهای سر تا به پا نور
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
اگرچه زود؛ میآید، اگرچه دیر؛ میآید
سوار سبزپوش ما به هر تقدیر میآید
دنیا شنید آه نیستانی تو را
بر نیزه دید آینهگردانی تو را
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقامت فراتر از ادراک
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر