پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
کسی که دیگر خود خدا هم، نیافریند مثال او را
چو من حقیری کجا تواند، بیان نماید خصال او را