تو را همراه خود آوردهاند از شرق بارانها
تو را ای زادهٔ شرقیترین خورشید دورانها
گر چه از غم، شکسته بالِ من است
اشک من شاهد ملالِ من است
ای آنکه حدیث تو شنفتن دارد
گل با رخ خوب تو شکفتن دارد
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت