پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
مدینه میروی آهسته از بقیع بپرس
که راز گم شدن قبر مادر ما چیست؟
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
زمین ز بتکدهها پُر شدهست، ابراهیم!
دوباره دور تفاخر شدهست ابراهیم