خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود