صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
حُر باش و ادب به زادۀ زهرا کن
خود را چو زهیر، با حیا احیا کن
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند