چه اعجازیست در چشمش که نازلکرده باران را
گلستان میکند لبخندهای او بیابان را
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند