شده عالم منور از جلوات محمدی
به جمال جمیل او صلوات محمدی
میرسد باز به گوش دل ما این آواز
چه نشستید که درهای عنایت شد باز
الهی به شور قیام حسین
به فریاد سرخ و پیام حسین
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
بخوان به نام شکفتن، بخوان به نام بهار
که باغ پر شود از جلوۀ تمام بهار
از حرا آمد و آیینه و قرآن آورد
مکتب روشنی ارزندهتر از جان آورد
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
رد میکنی شاید پس از زنگ دبستان
طفل کلاس اولی را از خیابان
خستهام از راه، میپرسم خدایا پس کجاست؟
شهر... آن شهری که می گویند:«سُرَّمَن رَءا»ست
آخر ماه صفر، اول ماتم شده است
دیدهها پر گهر و سینه پر از غم شده است
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است
هر چند ستاره غرق اشک و آه است
خورشید، دلش گرفتهتر از ماه است
آرزوی کوهها یک سجدۀ طولانیاش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانیاش