با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را