کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز