چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست