یادم آمد شب بیچتر وکلاهی
که به بارانی مرطوب خیابان
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهد شد
به روز مرگ شعرت سورۀ یاسین نخواهد شد
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
منِ شکسته منِ بیقرار در اتوبوس
گریستم همهٔ جاده را اتوبان را
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
با خودم فکر میکنم اصلاً چرا باید
رباب، با آب، همقافیه باشد؟
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام