گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است