همچنان ما همه از رسم تو خط میگیریم
رفتهای باز مدد از تو فقط میگیریم
گاه جنگ است به مرکب همه زین بگذارید
آب در دست اگر هست زمین بگذارید
ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
ای صاحب عشق و عقل، دیوانۀ تو
حیران تو آشنا و بیگانۀ تو
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود
روح از پیکرهٔ کعبه برون آمده بود
خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
چشم وا کن اُحُد آیینهٔ عبرت شده است
دشمن باخته بر جنگ مسلط شده است