لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد