ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟