وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته