ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته