ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
مرد خرمافروش در زندان، راوی سرنوشت مختار است
حرفهایی شنیدنی دارد، سخنانش کلید اسرار است
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته