پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید