پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده
وقت است که از چهرۀ خود پرده گشایی
«تا با تو بگویم غم شبهای جدایی»