ای یادگار آدم و ادریس، ای قلم
برکش قلم به صفحۀ تلبیس، ای قلم
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
آرم سخن به نام تو، یا باقرالعلوم
تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت
ای باخبر ز درد و غم بیشمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من