میکوش دمادم از خدا یاد کنی
با مهر، دل شکستگان شاد کنی
وقتی به گل محمّدی مأنوسیم
در خواب خوش ستمگران، کابوسیم
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر