این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
با گام تو راه عشق، آغاز شود
شب با نفس سپیده دمساز شود
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
هیچکس اینجا نمیفهمد زبان گریه را
بغض میگیرد ز چشمانم توان گریه را
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
مرا به خانۀ زهرای مهربان ببرید
به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید