کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد