پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت