یک بار رسید و بار دیگر نرسید
پرواز چنین به بام باور نرسید
اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت