چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند