توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس