در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست