ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم