ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى