ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز