همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
آن صبح سراسر هیجان گفت اذان را
انگار که میدید نماز پس از آن را
صدای پای شما... نه، صدای بال میآید
کسی فراتر از امکان و احتمال میآید
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
گاهی از کوچههای مدینه یک صدای قدیمی میآید
بین فرزند و مادر نشان از گفتگویی صمیمی میآید!
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر